گاراژ
نوشته شده توسط : حميد

اين بنده خدا (معلممون) 2 سال پيش تو پيش دانشگاهي دخترانه با يه كلاس درس برميداره! يه روز حسابي خوابش ميومده، سر كلاس يه ده دقيقه اي ميگيره مي خوابه! بعد پاميشه تا ميخواد درسو شروع كنه يه دخمل شيطوني  از ته كلاس داد مي زنه آقا در گاراژت بازه!!!!!!!

اين آقا معلمم كه حسابي خوابش ميومده نفهميده بوده منظور اون دختره چيه! به دختره گفته بوده: نه دخترم بستمش اينم كليدش(كليد پاركينگ خونه شو نشون ميده)

خلاصه وقتي مياد خونه تا درو باز ميكنه ميره تو زنش بهش ميگه: امروز با اين وضعيت رفته بودي مدرسه دخترانه! ميگه مگه چيه بعد يه نگاهي به خودش ميندازه، مي بينه اي دل غافل زيپ شلوارش بازه  تازه ميفهمه منظوره اون دختره چي بوه!

اين آقاي معلمم نامردي نميكنه جلسه بعد وقتي ميره سر كلاس اون دختررو صدا ميكنه پايين كلاس بهش ميگه: جلسه پيش تو كه ديدي در گاراژم بازه ماشينم توش ديدي؟


ميگفت وقتي اينو گفتم دختره شد مثله لبو، تا آخر سالم ديگه سر كلاس من اصلا حرف نزد!

 

 

 




:: موضوعات مرتبط: خاطره , ,
:: برچسب‌ها: خاطره , داستان كوتاه , بامزه , هره , دخمل , شيرين ,
:: بازدید از این مطلب : 538
تاریخ انتشار : 11 / 7 / 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

/weblog/file/img/m.jpg
مریم در تاریخ : 1390/11/29/6 - - گفته است :
ممنون

/weblog/file/img/m.jpg
حمید در تاریخ : 1389/7/11/0 - - گفته است :
خیلی با حال بود.


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: